سه شنبه / ۱۹ فروردین / ۱۴۰۴ Tuesday / 8 April / 2025
×

کتاب مشترک (شعر) با عنوان کلمات پیچ خورده از انتشارات بین المللی حوزه مشق با اشعاری از 14 شاعر به چاپ رسیده است. کتاب در سبک شعری و قالب های مُوزون و نو سروده شده و مضامین آن ها اجتماعی، عاطفی، فلسفه و عرفان است. کار و سرپرستی و گردآورندگان آثار برعهده خانم‌ها عاطفه غلامزاده […]

اشعاری از کتاب «کلمات پیچ خورده»

کتاب مشترک (شعر) با عنوان کلمات پیچ خورده از انتشارات بین المللی حوزه مشق با اشعاری از 14 شاعر به چاپ رسیده است.

کتاب در سبک شعری و قالب های مُوزون و نو سروده شده و مضامین آن ها اجتماعی، عاطفی، فلسفه و عرفان است.

کار و سرپرستی و گردآورندگان آثار برعهده خانم‌ها عاطفه غلامزاده و سمیه شکیبا بوده و از شاعران مجموعه مشترک، سهیلا امینی،  سمیه امامی،  سعید منصوری، پریسا هادی‌پور، مجید شجاع، سمیه معصومی‌فرد، مسلم خوش‌بین، سياوش پورافشار، ایرج عسکری، مریم براتیان،  سیطره یزدی و راحیل یزدانی‌فرد هستند.

از مزایای چاپ ‌کتاب مشترک: تبادل آثار و آشنایی بيشتر مجموعه شاعران با آثار یکدیگر، جمع بندی و آثار تعدادی شاعر با سبک مشابه و مشترک و… بسیاری از مزایای دیگر.

مجموعه حوزه مشق و کشف استعداد برتر، این امکان را برای شاعران و نویسندگان فراهم کرده که با بهترین موقعیت و همچنین توجه به قواعد و اصول شعر و نویسندگی تمام مراحل چاپ را زیر نظر اداره‌ فرهنگ و ارشاد اسلامی می گذارند. به امید روزی که فرهنگ و هنر تمام کشور را در برگیرد و تمام جوانان در این راستا گام نهند.

در آخر چند اثر از اين مجموعه‌ مشترک پیشکش نگاه پرمهرتان:

واگویه های

خاکستری

پوشاند پنجره ی خیال را

اینگونه که حرف می زنم

همزاد تنهایی

زنی شدم

که سایه مرگ

بر افتاده

تسلیت اندوهگین

شبیه پرنده ای

گذر می کند

بر آسمان بافت هایم ….

عاطفه غلامزاده

کاش میشد لحظه ای دیگر در آغوشَت کِشَم

دوری ات ، حالِ خوشَم را از غزل هایَم رُبود

من تو را در شعر هایم زندگی  میکردم و

غیرِ نامَت، در جهانم، واژه ای دیگر نبود

آمدی روزی و چشمم بسته شد از اشکِ شوق

بعد از آن، من برنَگَشتم لحظه ای دیگر به خود

رفتی و چشمم به راهَت تا همیشه گریه کرد

آه از این چشمی که بی آنکه ببینَد، بسته شد

دوری ات راهِ مرا، کَم کرده تا مرزِ جنون

من جهانم را خلاصه کرده ام در یک نفر

من شدم نقاش و با عشقِ تو، دارم میکِشَم

روی دیوارِ دلم، هر شب، غَمَت را تا سحر

گرچه رفتی، من به شوقِ دیدنت، دارم نفس

گرچه دوری، من به شوقِ بودنِ تو زنده ام

آه از آن قلبی که هر دم در خیالش عشق را

زنده می‌دارد، و میمیرَد از این احساسِ غم

سمیه شکیبا

شکوه زاگراس کو؟

دارکوب ها خاطرات بلوط ها را

مرور می‌کنند

تنه درختان

پر از حفره های خالیست

دیگر بلوطی نمانده

بالای درخت جغدی هوهو می‌کند

زمستان سختی پیش رو

و سفره ها خالیست…!

بوی دود می آيد

انگار کسی جنگل را می سوزاند!

دارکوبها دارند می‌میرند

و مرغ عشق ها

بی‌خبر از همه جا

در دهان هم دانه می گذارند!

سهیلا امينی

«نامه های بی مقصد»

چه بی تابانه

می پاشم

حروف دوست داشتنت را

بر بوم بام فصل ها

آری

هنوز هم می شود

شاعر ترین بود

مخصوصا

در همین شعری

که واژگانش

یک به یک صف بسته اند

برای

توصیف زیبایی عاشقانه هایم.

هر چند که انگار

هیچ گاه قرار نیست

بر نگاه تو شرّه کنند..

راحیل یزدانی‌فرد

از نو تلاقی شد ،نگاهِ ماه بر ماه

چون آتشی که رد شود،از بسترِ کاه

با چشم های بسته،بوسیدم لبت را

میبوسی ام،آه از لبت،آه از لبت،آه

شب از نگاهِ هر دوتامان،پَر کشیده

بر گردنم عطر نفسهایت، چکیده

پیچک شدم، تا دورِ چشمانت، بگردم

انگار فصل عاشقیمان،سر رسیده

تا چشم من با چشمهایت آشنا شد

قلبم به احساس نجیبت،مبتلا شد

دیگر سکوت اینجا هوا خواهی ندارد

حتی نگاهِ بی صدامان،پُر صدا شد

آغوش تو تندیسِ،گیرایی و شور است

حدِّ نِصابِ، بینِ ، زیبایی و نور است

رویای شیرین تو نزدیک است،اما

آرامگاه اَمنِ احساس تو دور است!

شاید مسافت بینمان بسیار باشد

یا بغض هامان،روی هم آوار باشد

حتی اگر امید دیداری نداریم

اینها نباید بینمان دیوار باشد

نزدیک هستم با تو، مثلِ روح در تن

چون حل شدی بین منو تنهایی من

نازل شدی از آسمان چشمهایم

بر تارو پودِ روح پُرآشوب این زن…

پریسا هادی‌پور (گیلدا)

About The Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *