پنجشنبه / ۱۹ تیر / ۱۴۰۴ Thursday / 10 July / 2025
×
بیانیه‌ی منتشرشده از سوی جمعی از اساتید دانشگاه، بیش از آنکه یک نقد سیاسی ساده باشد، تلاش می‌کند تا پارادایم «عقلانیت مقاوم» را که امنیت را محصول اقتدار درون‌زا می‌داند، تضعیف کرده و پارادایم «عقلانیت تسلیم» را جایگزین آن سازد.
«عقلانیت مقاوم» در برابر «عقلانیت تسلیم»

بیانیه‌ی منتشرشده از سوی جمعی از اساتید دانشگاه، بیش از آنکه یک نقد سیاسی ساده باشد، تلاش می‌کند تا پارادایم «عقلانیت مقاوم» را که امنیت را محصول اقتدار درون‌زا می‌داند، تضعیف کرده و پارادایم «عقلانیت تسلیم» را جایگزین آن سازد.

علی کاکادزفولی جامعه‌شناس سیاسی و مسئول میز سیاست و جامعه مرکز مطالعات راهبردی تسنیم در یادداشتی با عنوان «عقلانیت مقاوم» در برابر «عقلانیت تسلیم» و در پاسخ به بیانیه گروهی از پژوهشگران و اساتید درباره تغییر پارادایم حاکم بر نظام حکمرانی نوشت: پس از تقابل قدرتمند جمهوری اسلامی با تجاوز آشکار آمریکا و رژیم صهیونیستی، کشور وارد مرحله‌ای پیچیده‌تر از تقابل شده است؛ یک هماوردی تمام‌عیار شناختی بر سر معنای مفاهیم بنیادین. بیانیه‌ی منتشرشده از سوی جمعی از اساتید دانشگاه، بیش از آنکه یک نقد سیاسی ساده باشد، مانیفستی برای مهندسی مجدد «عقلانیت عمومی» و بازتعریف «منافع ملی» است که تلاش می‌کند تا پارادایم «عقلانیت مقاوم» را که امنیت را محصول اقتدار درون‌زا می‌داند، تضعیف کرده و پارادایم «عقلانیت تسلیم» را جایگزین آن سازد. این بیانیه با گره زدن مشکلات ساختاری اقتصاد و کاستی‌های مدیریتی به سیاست خارجی مبتنی بر مقاومت، آدرس غلطی راهبردی به افکار عمومی می‌دهد. در نسبت با این خط فکری گسترده‌تر که این بیانیه تنها یک مصداق از آن است، مسئله‌ی اصلی صرفاً پاسخ به چند گزاره‌ی اقتصادی یا سیاسی نیست، بلکه مدیریت یک «بحران معنایی» است. این بیانیه، حرکتی را کلید زده است که هدف آن، مصادره‌ی مفاهیمی چون «عقلانیت»، «واقع‌گرایی» و «میهن‌دوستی» به نفع رویکردی است که استقلال راهبردی کشور را هزینه‌ی دستیابی به ثبات کوتاه‌مدت و شکننده می‌داند. کوتاهی در این نبرد، به معنای آن است که بخش‌هایی از نخبگان و جامعه، «قدرت» را مترادف «تنش‌زایی» و «ضعف» را مترادف «صلح‌طلبی» بپذیرند و در نتیجه، بزرگترین سرمایه‌ی کشور یعنی «اراده‌ی ملی برای استقلال» را به عنوان مانعی بر سر راه توسعه تلقی کنند.

مقاومت؛ عقلانی‌ترین استراتژی در برابر بی‌نظمی ظالمانه

  • بیانیه، با انحصار مفهوم «عقلانیت» و «واقع‌گرایی» تلاش دارد هرگونه مقاومت در برابر نظام سلطه را امری «احساسی» و «غیرعقلانی» جلوه دهد. در جهان واقع، «مقاومت مبتنی بر قدرت» عینیت‌گراترین و عقلانی‌ترین مسیر برای حفظ منافع ملی است.
  • دیپلماسی بدون پشتوانه قدرت، به معنای گدایی امنیت است، نه مذاکره. قدرت نظامی و اراده‌ی ملی، «اعتبار» لازم برای دیپلمات‌ها را پشت میز مذاکره خلق می‌کند.
  • باید میان «صلح» و «آتش‌بس» تمایز قائل شد؛ صلح واقعی و پایدار، محصول یک «توازن قدرت» است که در آن، دشمن از اقدام خصمانه منصرف می‌شود زیرا هزینه‌های آن را فراتر از فوایدش محاسبه می‌کند. رویکرد بیانیه، به دنبال یک آرامش موقت و شکننده از طریق حذف «هزینه» برای دشمن است که این امر از نظر راهبردی، غیرعقلانی‌ترین کنش ممکن است زیرا پیام استیصال را مخابره کرده و طرف مقابل را به زیاده‌خواهی بیشتر تشویق می‌کند.
  • علت تنش، نه «مقاومت» ایران، بلکه «ماهیت متجاوز و توسعه‌طلب» رژیم صهیونیستی و سیاست‌های مداخله‌جویانه آمریکا در جهان است. مقاومت، «واکنش» به یک کنش ظالمانه است، نه علت آن. این جابجایی، بزرگترین خطای شناختی است که تفکر مقابل ترویج می‌کند. علت اصلی مشکلات «مقاومت ما در برابر ظلم» نیست؛ بلکه علت اصلی «بی نظمی ظالمانه جهان» است که ما نمی‌توانیم آن را بپذیریم.

آنچه پشتوانه اجتماعی را تقویت می‌کند «مقاومت» است نه تسلیم

بیانیه مذکور تلاش می‌کند تا «انسجام ملی»ِ به نمایش درآمده در زمان تهاجم خارجی را مصادره کرده و آن را به عنوان یک اهرم فشار برای تغییر سیاست‌های کلان نظام به کار گیرد. در حالی که توجه به موارد زیر غلط بودن این معنا را عیان خواهد کرد.

  • وحدت اخیر مردم، تبلور اعتماد عمومی به «توانایی» نظام در دفاع از تمامیت ارضی و کرامت ملی بود. این یک «نه» بزرگ به تجزیه‌طلبان و حامیان دخالت خارجی بود، نه یک اعلام نارضایتی که نیاز به تغییر ریل به سمت تسلیم داشته باشد. این همبستگی، میوه‌ی درخت «فرهنگ مقاومت» است.
  • بیانیه‌نویسان، سرمایه اجتماعی را نه یک دارایی ملی، بلکه یک «اهرم چانه‌زنی» برای تحمیل دستور کار سیاسی خود بر حاکمیت می‌بینند. در روایت آن‌ها، مردم تا زمانی محترم‌اند که در چارچوب خواسته‌های آنان عمل کنند. آنچه افشا شده، دوگانگی ستایش از وحدت مردم در برابر دشمن خارجی و همزمان، تلاش برای تجزیه همین وحدت در داخل از طریق خط‌کشی‌های «افراطی» و «معتدل» است.
  • عامل اصلی همبستگی پایدار، احساس «کرامت» و «عزت» مشترک است. تسلیم در برابر زور، این احساس کرامت را خدشه‌دار کرده و در بلندمدت، سرمایه اجتماعی را فرسایش می‌دهد. بنابراین، حفظ استقلال و مقاومت، خود یک پروژه‌ی تقویت‌کننده سرمایه اجتماعی است.

گذار از «نقدِ خودتخریب‌گر» به «آسیب‌شناسیِ تقویت‌کننده»

آنچه در حال رخ دادن است، تغییر زمین بازی از یک مسئله داخلی به یک تحلیل ساختاری از نظام بین‌الملل است. تمرکز انحصاری بر «کاستی‌های داخلی» در هنگامه بحران، خطای شناختی مهلکی است که اتفاقا همسو با اهداف دشمن است. در اینخصوص توجه به نکات زیر ضروری است:

  • بخش بزرگی از مشکلات اقتصادی (تورم، کاهش ارزش پول، موانع تجاری) نه محصول «سوءمدیریت» صرف، بلکه محصول مستقیم یک «جنگ اقتصادی» تمام‌عیار و هدفمند است. بیانیه مذکور، با مقصرنمایی قربانی و نادیده گرفتن ماهیت ساختاری و غیرقابل اعتماد نظام سلطه، عملاً برای سیاست‌های تحریم و فشار دشمن، «مشروعیت داخلی» تولید می‌کند.
  • نقد عملکرد داخلی، امری ضروری است، اما باید در چارچوب صحیح صورت گیرد. نقد باید با هدف «تقویت ساخت درونی برای مقابله بهتر» انجام شود، نه با هدف «تضعیف ساختار برای تسلیم شدن». سؤال راهبردی این است؛ چگونه با فساد و ناکارآمدی مبارزه کنیم تا «توان مقاومت» ما افزایش یابد؟ نه اینکه چگونه مقاومت را کنار بگذاریم تا شاید مشکلات حل شود!
  • وقتی یک جریان فکری در داخل، همان استدلال‌های وزارت خزانه‌داری آمریکا را برای فشار بر ایران تکرار می‌کند (یعنی «سیاست‌های منطقه‌ای شما عامل مشکلات اقتصادی است»)، ناخواسته به بلندگوی داخلی آن فشار تبدیل می‌شود.
  • اقتصاد مقاومتی نباید به معنای «ریاضت» و تحمل منفعلانه ترجمه شود. بلکه باید آن را به عنوان یک استراتژی «فعال و هوشمند» برای «مصون‌سازی» اقتصاد تعریف کرد؛ توسعه‌ی تجارت با بلوک‌های قدرت نوظهور، دور زدن خلاقانه تحریم‌ها، تقویت تولید دانش‌بنیان، قطع وابستگی بودجه به نفت و مبارزه با فسادی که درزهای امنیتی اقتصاد ملی محسوب می‌شود.

چهار تله راهبردی که باید در نسبت با آنها هوشیار بود

1- اولویت مطلق بازسازی دفاعی، قطب‌نمای تشخیص طرح‌های انحرافی است؛ در شرایطی که کشور هزینه‌های یک جنگ را متحمل شده است، هر دستور کار، طرح یا پیشنهادی که «بازسازی، نوسازی و ارتقاء توانمندی‌های دفاعی و بازدارندگی» در مرکز آن قرار نداشته باشد، باید به مثابه یک آدرس غلط و انحرافی تلقی گردد. امنیت، بستر توسعه، ثبات و هرگونه پیشرفت دیگر است. نادیده گرفتن این اولویت بنیادین، یا ناشی از عدم درک صحیح از تهدیدات پیش رو است یا با نیت تضعیف مولفه‌های قدرت ملی صورت می‌گیرد.

2- در میانه طوفان، کشتی را تعمیر اساسی نمی‌کنند؛ ثبات نهادی، سنگر دفاعی کشور است و اینیک اصل بنیادین در مدیریت بحران است. در موقعیت جنگی و شبه‌جنگی، «ثبات رویه‌ها، ساختارها و نهادها» ستون فقرات نظام دفاعی کشور است. هرگونه پیشنهاد برای تغییرات بنیادی و اصلاحات ساختاری در چنین شرایطی، فارغ از نیت طراحان آن، اقدامی مخاطره‌آمیز و غیرعقلانی است. این‌گونه تغییرات، با ایجاد عدم قطعیت، تضعیف زنجیره فرماندهی و برهم زدن فرآیندهای تثبیت‌شده، عملاً توانایی کشور برای دفاع از موجودیت خود را به خطر می‌اندازد. بنابراین، این گزاره باید به صراحت برای جامعه روشن شود که طرح چنین پیشنهاداتی در شرایط فعلی، اگر خیانت‌آمیز نباشد، قطعاً یک حماقت استراتژیک است که به سود دشمن تمام می‌شود.

3- نگذاریم همبستگی ملی مصادره جناح‌های سیاسی شود؛ انسجام ملی شگفت‌انگیزی که در جریان جنگ 12 روزه به نمایش درآمد، یک سرمایه اجتماعی خالص و فراجناحی بود. این همبستگی، وام‌دار هیچ حزب و گروه سیاسی نبود؛ بلکه تجلی اراده وجودی ملتی بود که در لحظه خطر، فارغ از گرایش‌های سیاسی، یکپارچگی خود را به رخ کشید. اکنون، برخی جریانات سیاسی در تلاشند تا این سرمایه ملی را به نفع خود مصادره کرده و از اعتبار آن برای پیشبرد مطالبات جناحی خود بهره‌برداری کنند. این تلاش برای «موج‌سواری سیاسی بر امواج همبستگی ملی» یک آفت خطرناک است. مطالبات سیاسی این جریان‌ها، نه در راستای آن وحدت ملی، بلکه تلاشی برای قبضه کردن آن و بازگرداندن جامعه به فضای دوقطبی‌های کاذب پیش از بحران است.

4- درس‌هایی که هنوز برخی از تاریخ نگرفته‌اند؛ دشمن که در کارزار سخت ناکام مانده، اکنون با تمام توان می‌کوشد تا از طریق ابزارهای نرم، به اهدافی دست یابد که با جنگ مستقیم محقق نشد. در چنین شرایطی، هوشیاری ملی و تبیین دقیق آرایش جدید صحنه توسط رسانه‌ها، یک ضرورت حیاتی برای حفظ دستاوردهای مقاومت و انسجام ملی است. پیشنهادات به ظاهر صلح‌جویانه دشمن در میانه یک منازعه، صرفاً تاکتیکی برای ادامه جنگ با ابزارهای دیگر است. این پیشنهادها نه برای پایان دادن به درگیری، که برای ایجاد شکاف داخلی، فرسایش اراده ملی و کسب امتیازات راهبردی طراحی می‌شوند. بازخوانی تاریخی پیمان صلح انگلیس و ایرلند، یک نمونه کلاسیک و آموزنده در این زمینه است. وینستون چرچیل، با ارائه یک بسته پیشنهادی پیچیده به مایکل کالینز، فرمانده ارتش آزادی‌بخش ایرلند، در عمل یک «بمب ساعتی سیاسی» را در قلب جنبش استقلال‌طلبی ایرلند کار گذاشت. این بسته پیشنهادی، نیروهای انقلابی و مردم را به دو قطب متخاصم «موافقان پیمان» و «مخالفان پیمان» تقسیم کرد. نتیجه، جنگی داخلی و خونین بود که بیش از خود جنگ با انگلیس، ایرلند را ویران کرد و در نهایت به تجزیه این سرزمین و تداوم سلطه بریتانیا بر بخشی از آن انجامید. امروز نیز هرگونه طرح و پیشنهاد از سوی دشمن باید نه به عنوان یک فرصت، بلکه به عنوان بخشی از استراتژی جنگی او برای ایجاد تفرقه در داخل تحلیل و ارزیابی شود.

About The Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *